ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخرین لخظات انتظار

می نویسم چگونه فردا شد؟ شب شکست و سپیده پیدا شد؟
جسم بی جان و خسته ی دوران به کدامین نسیم احیا شد؟
گشته ام در میان کاغذ ها تکه ابری چگونه دریا شد؟
خنده رمز نخست میعادِ هر لبِ مثل گل شکوفا شد
لحظه ای که تمام رویاها در میان دو پلک هم ، جا شد
چقدر حیف بر جهان چشمم بعد شش سال از آن سحر وا شد
سایه رفت و گذشت تاریکی
گل فرستاد ، پیک تبریکی
****
روز و شب طعمی از هلاهل داشت موج کینه مگر که ساحل داشت؟
از سر کوچه ها که خون می رفت لحظه ها طعنه بر مقاتل داشت
دیو دوران دمی که می غرید جان مردم دگر چه قابل داشت؟
کشتی بی گناه خوبیها خیل گرداب در مقابل داشت
از عنایات حضرت معبود باز ، در بین این فواصل ، داشت-
- چهره می شد مهی که پشت سرش آسمان سبقه ی نوافل داشت
در همین گیر و دار ، خصم حسود
شمع این بزم را ، ز خانه ربود

****

ظلم در آخرین دقایق بود و فلک رو به فجر صادق بود
زخمها رو به التیامش بود بس طبیب زمانه حاذق بود
می گذشتند روزهایی که آینه ، هم پیاله با دق بود
می شد از رد سایه ها فهمید که سیاهی چقدر فائق بود
دم به دم ، نو به نو مدیر جدید و همان شاه دزد سابق بود
اغلب کوچه های این وادی نامشان کوچه ی شقایق بود
بهر دیدار با جزیره ی عشق نه نیازی به شط نه قایق بود
ملتی پای شمع جان می داد
رسم پروانه را نشان می داد

****
صبح سردی عجیب گرما داشت لحظه ها مقصد تماشا داشت
آمد از آسمان سلیمانی که دلی با محیط دریا داشت
به حقیقت که مثل روح الله در زمانه دم مسیحا داشت
غبطه بر گوشه گوشه ی این خاک طبقات و دل ثریا داشت
مادری از اهالی کنعان بین دستش کلاف رویا داشت
آمد آن دم که قطعه ای ز بهشت بر تنش جای پای آقا داشت
جاده ی نور پله کانی شد
روزِ دیدار ، جاودانی شد

****

شهر ، لبریزِ از هیاهو بود یک جهان حادثه فرارو بود
دیده می شد میان آن ظلمت نور ایمان که گرم سو سو بود
عطر الله اکبرِ هر بام خوش تر از بوی عطر شب بو بود
قلب روشن ترین شب بهمن روشن از دیده های حقجو بود
شمع ، آن شب، دگر فراخوان داد شوق پروانه ها از این رو بود
کینه می دید مو و روح الله در تماشای پیچش مو بود
سایه ها رفت و چشم روشن شد
کاخ کینه خراب ِ بهمن شد

****
ما فدایی راه جانانیم ما همان امت مسلمانیم
چتر مهر خداست بر سرمان از تبار نسیم و بارانیم
لطف منان ، سی و سه سالی هست بر سر خوان عشق مهمانیم
دیده بر دست غیر کِی افتد ما بلا پیشگان ایرانیم
تا نفس هست از دل و از جان در مسیر امام می مانیم
خانه داریم در حوالی عشق قدر این همجوار می دانیم
نه فقط تابع ولی بلکه عاشق سیّد خراسانیم

شاید این جمعه نوبهار آید
نوبت رقص ذوالفقار آید


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/20ساعت 8:16 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |


Design By : Pichak