ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخرین لخظات انتظار

به تازگی اطلاعاتی از جلسه انتخاب ولیعهد عربستان منتشر شده که بیانگر درگیری مسلحانه و اسلحه کشی یکی از شاهزاده های معترض به ولیعهدی نایف بن عبدالعزیز به سمت ملک عبدالله پادشاه این کشور است.

 
به گزارش فارس ، در پی مرگ سلطان بن عبدالعزیز ولیعهد پیشین عربستان سعودی به تازگی اخباری از کاخ پادشاهی این کشور در محافل خصوصی منتشر شده که حکایت از درگیری مسلحانه خادندان آل سعود در جریان انتخاب ولیعهد جدید دارد. 
 
در این ماجرا یکی از شاهزاده های معترض به انتخاب نایف بن عبدالعزیز ولیعهد فعلی، در واکنش به این انتخاب به سمت ملک عبدالله پادشاه این کشور اسلحه کشیده که منجر به نزاع و درگیری بین شاهزاده ها شده است. 
 
این شاهزاده اعتزاض کرده بود که چرا وزیر کشور بعنوان ولیعهد انتخاب شده است. هرچند خاندان حاکم تلاش داشته اند که این خبر به بیرون از کاخ پادشاهی درز نکند، اما بعد از مرگ ولیعهد و بالاگرفتن اختلافات بین شاهزاده ها این خبر بصورت محرمانه توسط یک مقام مسئول در کاخ پادشاهی به دست خبرنگار فارس در ریاض رسید. 
 
به دلیل دودستگی بین خاندان سعودی درباره جانشینی ولیعهد، اختلافات به قدری شدید شده بود که حتی تلویزیون العربیه و مجموعه شبکه های "ام بی سی" خبر مرگ ولیعهد را در رده سوم و چهارم اخبار خود منتشر کردند، بعنوان مثال شبکه العربیه وابسته به خاندان آل سعود با توجه به خصومتی که با دولت سوریه دارد، خبر سوریه را در راس اخبار خود قرار داد و این درحالی است که خبر مرگ ولیعهد و تعیین جانشین وی مهمترین خبر این روزها در عربستان سعودی است. 
 
این نشان می دهد که جنگ قدرت در عربستان بسیار جدی است و نگرانی های جدی در خاندان سلطنتی عربستان دیده می شود. برخی شاهزاده ها تمایل به غرب و کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه دارند، برخی دیگر متمایل به آمریکا هستند و برخی هم استقلال نسبی دارند و بین این سه گروه اختلافات شدیدی وجود دارد ضمن اینکه از نظر اعتقادی نیز بین این شاهزاده ها اخلافات زیادی به چشم می خورد.
 
با توجه به وضعیت جسمانی نامساعد پادشاه عربستان مسئوله انتخاب ولیعهد تبدیل به یکی از دغدغه های جدی خاندان آل سعود شده است. 
 
دامنه این اختلافات به خانه های شاهزاده های عربستان نیز کشیده شده و همسران آنان به مدت سه سال است که با این مسئله درگیر هستند، زیرا مسئله انتخاب ولیعهد در عربستان به چالشی جدی برای خاندان حاکم تبدیل شده است. 
 
به توجه به اعتزاضات اخیر و درگیری مسلحانه بین شاهزاده ها به نظر می رسد پایه های حکومت آل سعود سست شده و این امر بعنوان یک بحران جدی، آینده این کشور را در هاله ای از ابهام قرارداده است و هرگونه احتمال جنگ داخلی در این کشور محتمل است. 

نوشته شده در یکشنبه 90/8/1ساعت 4:22 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |

خودتان قضاوت کنید.قابل بخشش نیست


نوشته شده در یکشنبه 90/8/1ساعت 4:19 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |


سایت جعلی شبیه‌سازی شده همانند سایت یک بانک که برای خالی کردن حساب اینترنتی افراد طراحی شده بود از سوی پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات گیلان شناسایی شد.
 

سرهنگ "محمدخانی"، پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات گیلان با بیان این مطلب افزود: «در پی شکایت زنی مبنی بر برداشت غیرمجاز از حساب وی در دادسرای عمومی و انقلاب رشت موضوع در دستور کار پلیس فتا قرار گرفت.»

نوشته شده در یکشنبه 90/8/1ساعت 4:10 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |

 

 نقل از بولتن نیوز، عده ای از ویدئو کلیپ سازان مبتذلی که با شبکه های ماهواره ای همکاری داشته اند و در داخل و خارج کشور برای خوانندگان و گروه های زیر زمینی و غیر مجاز، موزیک ویدئو های مبتذل ساخته اند، بازداشت شدند.

این افراد به عنوان کارگردان و تهیه کننده، مبتذل ترین ویدئو کلیپ ها را در ایران و خارج کشور برای گروه 25 باند تهیه کرده اند و در میان بازداشت شدگان نام دو نفر کارگردان و تولید کننده سرشناس سازنده موزیک ویدئو های مبتذل برای شبکه های ماهواره ای نیز دیده می شود.

 


نوشته شده در یکشنبه 90/8/1ساعت 4:10 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |

میبوسمت از راه دور، جات اینجا خیلی خالیه

 

با اینکه دوری از چشام ، تصویرت اما عالیه

میبوسمت از راه دور، لبهام به اینم راضیه

این بوسه ها از راه دور، شیرین ترین دل بازیه

کاش اینجا بودی پیش من،دستاتو میدادی به من

حرفامومی فهمیدی و ..میگفتی ازمن دل نکن !

میبوسمت از راه دور،وقتیکه چشمام روهمه

خیلی ازم دوری ولی،این فاصله خیلی کمه !

میبوسمت از راه دور، این کار هر روز منه

چشمام همیشه چشم به راس،تنها به در زل میزنه

چشمام و میدوزم به در،شاید یه کم دلخوش بشن

شاید که اینبار آینه ها، مارو بهم نشون بدن

شاید ببینم پیشمی،اینجا نشستی رو به روم

شاید که رویاهای من ،اینبار نمونه ناتموم


نوشته شده در سه شنبه 90/7/26ساعت 3:43 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |

 

7timcnmi9365emxi4w10.jpg

می­خوام برم به کربلا دعا کنم

می­خوام حسین خوبمو صدا کنم

این دلمو راهی کربلا کنم

ناله کنم من جونمو فدا کنم

می­خوام برم به کربلا داد بزنم

از ته دل می­خوام که فریاد بزنم

داد بزنم حسینمو صدا کنم

گریه کنم ز دل خدا خدا کنم

اونجا کنار قبر مولا بشینم

شاید که من آقا حسینو ببینم

می گم آقاجون دردمو دوا بکن

جون علی حاجتمو روا بکن

می­خوام برم به کربلای پربلا

می­خوام برم پیش حسین سرجدا

میگم آقاجون که دلم تنگه برات

مثل همیشه دل من کرده هوات

پر می زنه دلم به شوق کربلا

کی میشه من بیام به پابوست آقا

آقاجون ترو به جون اکبرت

جون زینب جون زهرا مادرت

آقاجون قسم به دشت نینوا

جون عباس قشنگت به خدا

آقاجون به حرمت رقیه ات

آقاجون به اصغر ششماهه ات

آخرش منو ببر به کربلا    

این دل تنگ منو نشکن آقا

می دونی من عاشق کربلاتم

عاشق اون خوبی و اون صفاتم

آقاجون اگرچه من شرمنده ام

منو کربلا ببر تا زنده ام

آقاجون بی کربلات من می میرم

می دونی به عشق تو من اسیرم

واسه دیدن تو هستم دیوونه

آرزو نذار تو قلبم بمونه

جونمو بگیر ولی امون بده

کربلا رو تو به من نشون بده

آقاجون کرببلات دوای من

خاک اون مرهمه و شفای من

اگه من راهی کربلا بشم

از همه غمها دگر «رها» میشم 

بهروز رها 

                                                                                                          


نوشته شده در سه شنبه 90/7/26ساعت 3:40 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |

 

اشغال سفارت آمریکا در تهران و به گروگان گرفتن کارکنان آن در 13 آبان 1358 از جمله رویدادهایی است که هرچند در بستر انقلاب اسلامی اتفاق افتاد اما خود منشاء آثار انقلاب‌گونه‌ی داخلی و اثرگذاری‌های عمیق در روابط ایران با دولت‌های دیگر خصوصاً آمریکا گردید. این حادثه برخلاف آن که بعضی آن را ناشی از شور و هیجان احساسی انقلابیون یا تأثیر نظرات چپی و ضد امپریالیستی بر جوانان آ‌ن دوره می‌دانند دارای زمینه‌ها و اسباب کاملاًمعقول و طبیعی است و با توجه به دلایلی که در ادامه ذکر خواهند شد نه تنها دور از ذهن نبوده بلکه محتمل به نظر می‌رسیده است. قسمت اصلی و در عین حال کوتاه بحث به عنوان مقدمه بیان شده و قسمت‌های بعدی در واقع مدارک و شواهدی در جهت اثبات مطلب مقدمه هستند

 


نوشته شده در سه شنبه 90/7/26ساعت 3:29 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |

اشاره:
«حاج حسین سلیمانی» از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی (ره) بود. خاطرات وی که در سال 1387 از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است حاوی نکات جالبی از زندگی آن بزرگ‏مرد تاریخ معاصر جهان است. گوشه‏ای از این خاطرات که مربوط به روزهای آخر است در چند قسمت به شما تقدیم می‏شود:


* شب ارتحال

«آیت‏الله مشکینی»، «آیت الله مهدوی کنی» و «آقای هاشمی رفسنجانی» و تنی چند از بلندپایگان نظام در آن مقطع، مشغول بازنگری قانون اساسی و تهیه ی متمم برای آن بودند و همان روز جلسه داشتند . به خاطر دارم وقتی حال امام بحرانی و فوتشان قطعی شد، از همان دفتر امام به اعضای شورای بازنگری قانون اساسی زنگ زدند که جلسه‏شان را منحل کنند و خودشان را به جماران برسانند.

وقتی آقایان به جماران رسیدند، یکی دو ساعت از مغرب و عشاء گذشته بود. در این حال حاج احمد آقا، آقای هاشمی و «حضرت آیت الله خامنه‏ای» به اتاقی در کنار بیمارستان محل بستری شدن امام رفتند. حاج احمد آقا به من گفت: «تو هم بیا»!

در اتاق مزبور، دو صندلی بود و یک صندلی کم بود. مرحوم احمد آقا به من گفت: «یک صندلی بردار و بیا»! صندلی را آوردم و سه بزرگوار بر روی آن نشستند و بنده نیز ایستاده بودم. لحظاتی بود که «آقای اطبا» فوت امام را قطعی کرده و گفته بودند که امیدی به نجات امام نیست؛ مگر اینکه خدا فرجی عنایت کند.

آقایان رسماً وارد این بحث شدند که "بعد از امام چه باید کرد؟ " و حاج احمد آقا به بنده گفتند: «بروید به اعضای مجلس خبر گان بگویید به اینجا بیایند».

در واقع تعدادی از اعضای مجلس خبر گان در شورای بازنگری قانون اساسی هم بودند و به جماران آمده بودند. اعضای شورای نگهبان هم حضور داشتند و در اتاق انتظار، مشغول رؤیت مراحل معالجات امام از طریق دوربین مداربسته بودند و بعضی از مسؤولین لشگری و کشوری که در حیاط بیمارستان حضور داشتند.

بنده خدمت حضرات آیات: خلخالی، خزعلی، محمدی گیلانی، جنتی، امامی کاشانی ، مهدوی کنی، مؤمن و طاهری خرم‏آبادی و... رفتم و آنان را برای شرکت در جلسه‏ای با حضور حاج احمد آقا و آقایان خامنه‏ای، هاشمی و موسوی اردبیلی دعوت کردم.

جلسه‏ی مزبور ترتیب یافت که البته بنده دیگر در آن حضور نداشتم و به داخل بیمارستان و به بالین حضرت امام رفتم.

حس درونی من این بود که تشکیل جلسه‏ی مزبور ضروری نیست و امام از میان نخواهند رفت. تصور می‏کردم انقلاب ما قائم به شخص امام است و از این رو حضرت حق برای حفظ اسلام و نظام، امام را حفظ خواهد کرد. ولی بعداً دانستم که مصلحت بالا تری در کار بوده است. وقتی نزد امام رفتم، دیدم اغماء ایشان همچنان ادامه دارد. این حالت تا حدود 9:30 شب طول کشید .

* آخرین دقایق حیات امام

سران سه قوه و «میرحسین موسوی» که در جلسه‏ی خبرگان هم حضور داشت، بعد از اتمام جلسه‏شان بالای سر امام آمدند. اعضای بیت و دفتر امام و آقایان توسلی، صانعی، رسولی و داماد و نوه‏های امام و وابستگان درجه یک حضور داشتند. خانم‏های منتسب به بیت امام در بیرون اتاق و پشت در و در قسمت اتاق انتظار ایستاده بودند. تلویزیون مداربسته‏ی این اتاق را خاموش کرده بودند تا خانم‏ها آن صحنه‏های جگرسوز را نبینند.

حدوداً ساعت ده شب بود و دکترها مشغول تلاش و تلاطم بودند؛ گاه سرم وصل می‏کردند و گاه خون تزریق می‏کردند و گاه دستگاه تنفسی را به کار می‏انداختند. مانیتوری که در کنار تخت امام بود وضعیت مزاج و حالت درونی امام را در قالب نمودارهای نشان می‏داد. هر چه جلوتر می‏رفتیم، حس می‏شد که نمودارها وضعیت نامناسب‏تری پیدا می کند .

حدود ساعت ده و ربع، وخامت حال امام به اوج رسید. در دقایق آخر، هر پزشکی به سلیقه و طرحی متوسل می‎شد تا بلکه امام زنده بماند. در آخرین دقایق، «آقای دکتر صدر» - که نسبت فامیلی با حاج احمد آقا داشتند ـ با دست، به قلب امام شوک وارد کرد. ولی اثربخش نبود. این بار به دستگاه شوک متوسل شدند و به کمک پرستاران چند بار، به قلب و سینه‏ی امام شوک وارد کردند. صحنه‏ی دلخراشی بود. در این حال حاج احمد آقا تاب نیاوردند و به پزشکان گفتند: «آیا این شوک اثر دارد یا نه ؟» یکی از پزشکان گفت: «نه، دیگر بی‏فایده است». حاج احمد آقا گفت: «پس دیگر امام را اذیت نکنید و بگذارید به حال خودشان باشند»! دکترها کنار کشیدند.

همه چشم به خطوط مانیتوری که بالای سر امام بود دوخته بودند. فراز و فرود مختصری داشت؛ ولی رفته‏رفته علایم حیاتی رو به خاموشی می‏نهاد. در ساعت 10:25 دقیقه، به یکباره خط مانیتور صاف شد و «دکتر عارفی» اعلام کرد که کار تمام شد!

داد و شیون و هوار از مرد وزن برخاست . من ضمن اینکه خودم را باخته بودم، حالت دیگران را زیر نظر داشتم . «آقای خامنه‏ای» سرشان را به زیر انداخته بودند و بشدت گریه می‏کردند. گاهی هم با نگاه پرسش‏گر سر بلند می کردند. چهره‏شان سیاه شده بود و چشمانشان قرمز. معلوم بود که عمیقاً به ایشان فشار آمده است.

«آقای هاشمی رفسنجانی» که در آن مقطع جانشین فرمانده کل قوا بودند، معلوم بود که تحت فشار زیادی هستند؛ ولی خودشان را کنترل می‏کردند و به دیگران دلداری می‏دادند. آقای هاشمی می‏گفت: «شیون نکنید! سرو صدا نکنید. این خواست خدا بوده» .

با این حال، خودنگه‏داری ممکن نبود و افراد به سر و روی خود می‏زدند. در این حال خانم‏های بیت، در را باز کردند و به داخل اتاق آمدند. به آنها گفته شده بود که داخل اتاق نیایید و عملاً هم جا نبود. دکترها می‏خواستند تعداد مردان اتاق را هم کم کنند. ولی هر چه نگاه می‏کردند، می‏دیدند آنها همه آشنا یا فامیل نزدیک امام هستند و نمی‏شد از بالین امام دورشان کرد. این بود که تنها توانسته بودند زنان را راضی کنند که در پشت در و در اتاق انتظار بمانند؛ تا سیر طبابت و درمان امام به هم نخورد. بانوان هم قبول کرده بودند که پشت در بایستند.

وقتی صدای شیون برخاست، زنان نیز عنان را از کف دادند و به داخل اتاق هجوم آوردند. حاج احمد آقا سرش را روی تخت امام گذاشت و بنا کرد گریه کردن. هر کدام از آقایان در حال خودش بود و به دیگری توجه نداشت. «آقای اردبیلی» بشدت می‏گریست و صدای گریه‏ی بلندش در گوش من طنین می‏انداخت.

به هر حال صدای گریه و زاری به داخل حیاط کشید و موج آن به عده‏ی زیادی از مسؤولان و وزرا و برخی از نمایندگان مجلس و شخص «آقای کروبی» که در حیاط اجتماع کرده بودند سرایت کرد. آقای کروبی خود را به داخل رساند و وقتی متوجه شد امام از دنیا رفته است، حالش دگرگون شد و کنترلش را از دست داد و روی زمین افتاد و عمامه‏اش به هم ریخت. برخی افراد، زیر کتف ایشان را گرفتند و با خود بیرون بردند. باز هم ایشان بی‏تابی می‏کرد.

آقای رفسنجانی جمع را آرام کرد و شروع کرد به صحبت کردن و گفت که فعلاً نباید کسی از این موضوع خبردار شود. لذا سرو صدا و شیون نکنید. بعد رو کردند به اعضای بیت و خانواده‏ی حضرت امام و گفتند: «شما که بیشتر از همه حضرت امام را دوست داشتید اگر می‏خواهید اهداف ایشان و انقلابشان حفظ شود، سرو صدا نکنید. چرا که ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرد».

بعد از اینکه آقای هاشمی همه را ساکت کردند، حاج احمد آقا از افراد حاضر در اتاق و کنار پیکر امام، حتی سران سه قوه خواست که آنجا را ترک کنند. من آخرین کسی بودم که اتاق را ترک کردم . بنا داشتم بمانم که نکند حال حاج احمد آقا خراب شود . ولی به من هم گفتند: «حسین آقا! شما هم بروید بیرون!» اتاق ماند و پیکر بی‏جان امام و مرحوم حاج احمد آقا. احمد آقا سرش را بر سینه‏ی امام گذاشت. از طریق دوربین مداربسته‏ی اتاق، این صحنه را در اتاق‏های دیگر می‏دیدیم و بعداً هم تلویزیون سراسری مبادرت به پخش آن نمود.

* حضور مردم

موج این داد و هوارها به بیرون منتقل می‏شد و حتی بعضی از مردم در جریان فاجعه قرار گرفتند. در حالی که در اخبار سراسری اعلام شده بود که در روند معالجه‏ی حضرت امام خللی پیش آمده است و از مردم خواسته بودند که برای امام دعا کنند. جمعیت به سمت جماران هجوم آوردند و حلقه به حلقه به مرکز خبر نزدیک شدند. بیم آن می‏رفت که آنها که بتوانند خود را به نزدیک‏ترین فاصله برسانند مشکوک شوند و احیاناً از خبر ارتحال مطلع شوند.

آقای هاشمی برای اینکه این اتفاق نیفتد و فعلا خبر ارتحال در پرده نگه داشته شود از بیمارستان خارج شد و خطاب به آنها که شیون می‏کردند، گفت: «بنا نیست فعلاً خبر اعلام شود. چون ممکن است مملکت به خطر بیفتد. لذا آرام‏تر باشید و اگر هم کسی از بیرون از شما سؤال کرد که گریه و زاری برای چیست بگویید برای امام دعای توسل می خواندیم». بعد، از افراد خواستند که متفرق شوند و به سر کارهایشان بروند .ظاهراً خود ایشان هم به منزلشان که در نزدیکی منزل امام بود، رفت .

در جلسه‏ای هم که سران نظام در بیمارستان ترتیب دادند، قرار شد که فردای آن روز مجلس خبرگان تشکیل جلسه دهد. بیت امام قدری خلوت شده بود. بعد، آقایان حاج احمد آقا، توسلی، صانعی، امام جمارانی و محمد علی انصاری جلسه ترتیب دادند تا برای کیفیت تغسیل امام تصمیم بگیرند .


نوشته شده در سه شنبه 90/7/26ساعت 3:28 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |

اینجا بیت رهبری است.
روبروی هم. تکیه بر تخت!

http://khamenei-pic.com/AX/weblog/900707.jpg

زمانی فرا می‌رسد که این «پیشگامان ِ پیشگام» در جای دیگری، «روبروی هم»، تکیه بر تخت بزنند و جاودانه با شکوه و با طراوت بمانند.
این‌ها همان اندک‌مردمانی از امت آخرین هستند که تنها سخنی که در منزل‌گاه همیشگی‌شان می‌شنوند، سلام است؛ «سلام»!
بقیه را در ادامه مطلب بخوانید

 


نوشته شده در سه شنبه 90/7/26ساعت 3:26 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |

اگر کسى بگوید که فرهنگ مطلقاً خوب و بد ندارد یا بگوید که تهاجم فرهنگى یک ضرورت اجتماعى است و نمىتوان با او مقابله کرد ما با او بحثى نداریم. با پذیرفتن پیش فرضهایى که بیان شد برداشت ما این است که جامعه انقلابى و اسلامى ما با بزرگترین خطر در دوران حیات خود مواجه است. دشمنان ما از همه راههاى ممکن براى به زانو در آوردن و نابود کردن جامعه انقلابى ما مأیوس شده اند، به غیر از راه فرهنگى. آنها با تمام توان کوشیده و مىکوشد تا با فرهنگ این جامعه مبارزه کنند و آن را از بین ببرند; چون اگر فرهنگ عوض شود همه چیز جامعه عوض مىشود.

 


نوشته شده در سه شنبه 90/7/26ساعت 3:25 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

Design By : Pichak