ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخرین لخظات انتظار

 

اشغال خرمشهر

آن روز وضع نیرو‌های مدافع ما در اهواز خیلی نابسامان بود، لذا ما از اهواز نمی‌توانستیم نیرو بفرستیم و باید از دزفول می‌فرستادیم یا از هر جای دیگری که فرمانده‌ی نیروی زمینی می‌فرستاد که آن هم در دزفول مستقر بود. هر چه ما گفتیم اعتنایی نکردند. من نامه‌ای نوشتم به بنی‌صدر در آن اتمام حجت کردم و گفتم که من از کی به شما این مطلب را می‌گفتم، و امروز خرمشهر، خونین شهر شده است و هنوز هم سقوط نکرده است که این نامه را نوشتم. این نامه در مرکز اسناد سری مجلس شورای اسلامی و هم‌چنین در بایگانی شورای عالی دفاع موجود است.


همان وقت به همه سپردم که این نامه جزو اسناد تاریخی بماند. گفتم من اتمام حجت می‌کنم و شهر سقوط خواهد کرد و نوشتم این واحدهایی که من می‌گویم باید بفرستید، ولی اعتنایی نشد و در نتیجه خرمشهر با وجود مقاومت دلیرانه عناصر رزمنده داخل مسجد جامع، تاب نیاورد و عراقی‌ها از چند سو وارد شهر شدند. آخرین نیروهای ما از مسجد جامع بیرون آمدند و از زیر پل، خودشان را به طرف آبادان کشیدند. من قبل از سقوط خرمشهر پیشنهاد کردم که ما یک واحد منظم به خرمشهر بفرستیم که راه مابین خرمشهر_ شلمچه را ببندد و نگذارد دشمن را که مرتباً به وسیله‌ی نیروهای ما رانده می‌شد و تا شلمچه پس می‌نشست، بازگردد. این پیشنهاد من بود، بنی‌صدر این حرف‌ها را نه فقط نشنیده می‌گرفت بلکه تحت تأثیر اظهار نظرهای چند نفری که دوروبرش بودند، مسخره می‌کرد. برای پرستیژ سیاسی عراق، گرفتن خرمشهر بسیار ارزشمند بود و برای پرستیژ سیاسی ما، از دست دادن آن بخش از خرمشهر بسیار خسارت بار. ما می‌توانستیم از خسارت جلوگیری کنیم بنی‌صدر مسأله را ندیده می‌گرفت. فریادهایی را که از داخل خونین شهر بلند بود، همان طور که به گوش ما می‌رسید و ما می‌دانستیم، نشنیده گرفت. حتماً کسانی را هم که از آنجا فریاد می‌کشیدند و طلب کمک می‌کردند، به تشر و با تمسخر ساکت می‌کرد و خلاصه حرفش این بود که شما که در جریانات سیاسی، در آن جریان دیگر قرار دارید، حالا هم از خرمشهر دفاع کنید. به این‌که فرمانده کل قوا بود و مسئول کار او بود و ارتش در اختیارش بود. این که در روز سوم خرداد خرمشهر از دست رفته و غصب شده‌ی ما برگشت و به اعتقادمان یک سال دیر برگشت، چون می‌توانست خرمشهر در سال گذشته یعنی یک سال پیش آزاد شود، اما این که چرا نشد، علتش همین عدم محاسبه و محاسبه‌های غلط بود.
در آن وقت سپاه پاسداران جدی گرفته نمی‌شد و وجود سپاه در صحنه رزم فرض نمی‌شد... آن چه نداشتیم اجازه ورود این‌ها به میدان جنگ به طور شایسته بود. مثلاً برای یک خمپاره یا برای یک پشتیبانی آتش یا برای اجازه ورود در صحنه‌ی نبرد به صورت جدی بایستی به هر دری می‌زدیم و این را می‌دیدیم که در آخر هم ممکن بود کاری انجام نشود یا به صورت ناقص انجام شود.
مصاحبه‌ها سال 61 _62، صفحه 47 _ 48    


نوشته شده در یکشنبه 90/11/30ساعت 7:28 عصر توسط محمدرضا محمودی راد نظرات ( ) |


Design By : Pichak